جدول جو
جدول جو

معنی روبند شدن - جستجوی لغت در جدول جو

روبند شدن
(تَ دِ گَ تَ)
در تداول عوام، مأخوذ به حیا شدن. در رقابت یا رودربایستی وادار به انجام دادن کاری یا بیان گفتاری گردیدن
لغت نامه دهخدا
روبند شدن
ماخوذ به حیا شدن
تصویری از روبند شدن
تصویر روبند شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روانه شدن
تصویر روانه شدن
روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پابند شدن
تصویر پابند شدن
مقید شدن، گرفتار شدن
کنایه از عاشق شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ گَ تَ)
کنایه از ضعیف و ناتوان گشتن. قدرت و شجاعت را از دست دادن. خائف و مرعوب شدن:
شیر در بادیۀ عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست.
حافظ.
، انکسار و عجز نمودن
لغت نامه دهخدا
(تَ دِ شُ دَ)
مواجه شدن. مقابل شدن. محاذی یکدیگر واقع گشتن، بهم رسیدن. نزدیک یکدیگر آمدن: دو لشکر بهم روبرو شدند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ دِ کَ دَ)
روبند کردن کسی را، به رودربایستی به کاری وادار کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
روبند بر چهره کشیدن. نقاب بر صورت افکندن. برقع بر روی پوشیدن
لغت نامه دهخدا
(تَ اَ دَ مَ دَ)
رفتن. راهی شدن. براه افتادن. فرستاده شدن. روان شدن:
برون کن از دل اندوه زمانه
مگر خوشدل شوی زینجا روانه.
ناصرخسرو.
و یعقوب با پسران روانه شدند. (قصص الانبیاء). چون این نامه روانه شد ولایت قسمت کردند. (راحه الصدور راوندی).
روانه شد چو سیمین کوه درحال
درافکنده به کوه آواز خلخال.
نظامی.
چو برزد آتش مشرق زبانه
ملک چون آب شد زانجا روانه.
نظامی.
گفت بابا روانه شد پایم
کرد رای تو عالم آرایم.
نظامی.
بر درازگوش نشستند و بطرف شهر بخارا روانه شدند. (انیس الطالبین ص 35). و رجوع به روانه و روان شدن شود، جاری شدن. جریان پیدا کردن. روان شدن:
به طرف هر چمن سروی جوانه
به هر جویی شده آبی روانه.
نظامی.
و رجوع به روان شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پابند شدن
تصویر پابند شدن
مقید شدن گرفتار شدن، عاشق شدن، مواخذ گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانه شدن
تصویر روانه شدن
حرکت کردن عازم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هسبند شدن
تصویر هسبند شدن
((هَ بَ. شُ دَ))
مفتون و حیران کسی شدن و همه اوقات خود را صرف او کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روانه شدن
تصویر روانه شدن
عازم شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
لوجهٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
Confront
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
confronter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
직면하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
روبرو ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
মুখোমুখি হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
เผชิญหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
kukutana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
karşılaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
столкнуться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
konfrontieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
להתמודד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
menghadapi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
सामना करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
confronteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
confrontar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
confrontare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
confrontar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
面对
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
skonfrontować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
стикатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روبرو شدن
تصویر روبرو شدن
対決する
دیکشنری فارسی به ژاپنی